سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند متعال بنده ای را دوست بدارد، مویه گری از اندوه را در قلبش قرار می دهد ؛ زیرا خداوند، هرقلب اندوهگین را دوست دارد [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/3/16:: 3:34 عصر

به بهانه ی اعیاد شعبانیه، خصوصا روز جانباز

و به بهانه ی انتشار نسخه ی الکترونیکی کتاب «جامی ز خمخانه دل»، http://farsi.khamenei.ir/book-content?id=20060

پاسخ حقیر به مطروحه ی رهبر فرزانه ی انقلاب، حضرت امام خامنه ای(حفظه الله حتی وقوع ظهور الحجة):

 

«رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل

خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه ی دل»

 

رفتی و ما را نهادی در حسرت یک نگاهت

معبر گشودی تو اینک زینجا به میخانه ی دل

 

ما رفته ایم و تو ماندی، ما را زمان برده با خود*

لبریز عطر حضورت هرگوشه از خانه ی دل

 

من ماندم و تخت خالی روح تو در این حوالی

دستی بکش بر سر من دست کریمانه ی دل

 

آرامش بی نظیرت از خیل زخم است و ترکش

تقطیع پیکر نشان پیکار مردانه ی دل

 

آیینه ی دیده ی من از آه حسرت مکدّر

می بارم امشب به یادت تسبیح صددانه ی دل

 

روشنگر خانه بودی سالار کاشانه بودی

شمع وجودت فروزان در بزم پروانه ی دل

 

گنجینه ای از حلاوت پشت سکوتت نهفته

لب های تو آشنا با اکسیر پیمانه ی دل

 

برخیز و ما را دوباره با جبهه ها آشنا کن

غیرت، ولایت، شجاعت، شهد شهیدانه ی دل

 

آن ضجّه های شبانه آن خنده ی بی بهانه

جور و جفای زمانه بغض غریبانه ی دل

 

تا آسمان پرکشیدن، دیدن، شنیدن، بریدن

در محضر حق رسیدن، فریاد مستانه ی دل

 

دستان جامانده ی تو پرواز را کرده آسان

دستی بگیر از جوانان ای پیر فرزانه ی دل 

 

* پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی


کلمات کلیدی : اشعار

ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/3/5:: 6:39 عصر

دانشگاه امام خمینی(ره) قزوین

با کسب اجازه از شیخ اجل که فرمود:

"شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبــــــــــح باز باشد"

و همچنین کسب اجازه از سیامک ظریفی کاینچنین سرود:

"شب گشنگان مفلس چه شبــی دراز باشد

که شکم به قار و قورش چو نوای جاز باشد"

به بهانه پایان دوره کارشناسی! و خداحافظی ظاهری با دانشگاه و با عذرخواهی از تمامی دانشجویان ساکن خوابگاه به دلیل عدم درک کامل حقیر از زندگی خوابگاهی و اشاره گذرا به آن از روی خاطرات تعریف شده توسط دوستان. تقدیم به سید مصطفی حسینی، سعید ظهوریان، رضا قصابانی، ابراهیم راعی، مرتضی آذرین و تک تک دوستان دانشجوی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین

شب نخبگان مفلس چه شبی دراز باشد
که صدای هم اتاقی چو نوای جاز باشد

شب امتحان ندارد، سر شب، همیشه دعوا
که برای املت ما نمکی نیاز باشد

دو دقیقه دیرتر رو به سراغ شام امشب 
نه اثر ز سفره مانده نه دگر پیاز باشد!

چو رسیده چند مهمان چه کسی غمین و نالان
که غذای جیره خواران نه کباب غاز باشد

به میان جالباسی نشود کت تو پیدا
نبود درون یخچال و به روی گاز باشد!

تبی آمده سراغم به شفا نیازمندم
و دوای هم اتاقی لگدی دراز باشد

سر درد دل چو وا شد، همگی به گوش و خیره
چه کسی خبر ندارد؟ تو بگو که راز باشد

به میان خوابگاهم همه اهل علم و دانش
نه اثر ز فیسپوک و نه ز نیمباز باشد!
به خدا که ترم اول همه سربه راه و اهلی
چه شود که ترم آخر به قفس نیاز باشد؟! 

به کلاس جبر خطی در بسته سد راهم
که نهایت غیابت! سه قلم مجاز باشد!!!

نگهم به نمره ها و همه غرق دیدن من!
«ز سرم پریده برقی که یقین سه فاز باشد!!!»

من و دوستان دیگر به هوای مهریه در!
و کمی هم آن طرف تر، به غم جهاز باشد!

به تو مادر نجیبم چه بسا جفا نمودم
که نصیب من جوانی چغر و نساز باشد

همه متفق بر اینکه به کبوتران، کبوتر
و میان طائران، باز نصیب باز باشد!

نرود ز یادم آنکه بکنم دعا برایت
چه صلای دلنشینی است، گه نماز باشد

به امید آنکه خنده به لبت نشسته باشد
که سروده ام نه شعری است که چاره ساز باشد

شب عاشقان بیدل شب کوته و بهاری
شب نخبگان مفلس چه شبی دراز باشد!


کلمات کلیدی : اشعار