سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 91/12/20:: 8:26 عصر

نقدی ساختاری بر شیوه زندگی دانشجویی

آغاز داستان آنجایی است که من و تو در تکاپوی رسیدن به جایگاهی بودیم که هدف والایی محسوب می شد، غافل از اینکه این جایگاه خود وسیله ای است برای رسیدن به هدفی والاتر. از سد کنکور که گذشتیم دیگر خود را در بهشتی می یافتیم که می خواستیم خستگی 12سال درس و مشق را از تنمان بیرون کنیم. تقصیرخودمان نبود، این طور برایمان جا انداخته بودند. شیرینی روزهای اول دانشجویی این ذهنیت را قوی تر می کرد. آنچنان که برخی آن را تحقق یافته می دیدند و سرنوشتشان طور دیگری رقم خورد، که همه ی ما در اطراف خود سراغ داریم. اما این همه ی ماجرا نبود.

برخی در همان روزها به دنبال شناخت عنصری بودند که نام سنگین «دانشجو» را یدک می کشید. کاری که خیلی ها آن را قبل از ورود به «دانشگاه» انجام داده بودند. برخی هم به دنبال پیدا کردن بوفه دانشگاه و برخی هم ... . بگذریم.

هر روز برگ دیگری از دفتر عمرمان ورق می خورد و ما هر روز در حال تکرار اعمالی هستیم که یا دیگران برای ما درنظر گرفته اند و یا خودمان سرگرم آن شده ایم. ورود به دانشگاه و خروج از آن و اتفاقاتی که در این بین رخ می دهند، هیچ یک از ما را دانشجو نخواهد کرد. این حقیقتی است که پذیرفتن آن نیازمند شناخت از «دانشگاه و دانشجو» است. شناختی که منجر به اصلاح وضعیت موجود خواهد شد.

آیا اصلاح دانشگاه تغییر رنگ دیوار کلاس هاست؟ و یا رسیدگی به وضعیت سبزه ها و هرس درختان؟ مگر نه اینکه اصلاح دانشگاه، اصلاح دانشجو است؟ آیا اصلاح دانشجو، وظیفه ی مسئولین دانشگاه است؟ و یا وظیفه خودمان؟!  اگر همه ی ما ایمان داشته باشیم که با اصلاح دانشگاه، کشور اصلاح خواهد شد، چنانکه هریک از ما، در آینده ای نزدیک در گوشه ای از این سرزمین پهناور مشغول خدمت خواهیم شد، دیگر همه وقت خود را صرف از بین بردن موانعی می کردیم که یا سر راه ما قرار داده شده و یا خودمان برای خودمان ایجاد کرده ایم. چه آنکه قطعا در آینده این تجربه همچون چراغی راه را از چاه نشان خواهد داد.

هر انسان آگاه، با اندک نگاهی به وضعیت فعلی دانشگاه و دانشجویان به این نتیجه می رسد که اگر اندکی غفلت کنیم، عرصه را برای دستیابی دشمن به اهداف نامبارکش آماده کرده ایم. مگر نه آنکه دشمن، بارها از همین نقطه، هجمه های سنگینی را به ما وارد کرده است؟ مؤمن که از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود . حال شما بگویید که دانشجویی که تمام فکر و ذکرش پاس کردن واحد های درسی و سایر دل مشغولی هاست، دیگر چه فرصتی برای اندیشیدن پیرامون این مسائل که جزء اهم موضوعات است پیدا خواهد کرد؟!

خطاب به تو

که مؤذن جامعه ای

که هنوز جایگاه خود را باور نکرده ای

که این روزها وظیفه ات را از یاد برده ای

مؤذن همواره زودتر از دیگران بر می خیزد و خود را آماده می کند. من و تو چه؟ مؤذن برای رساندن پیامش به بهترین شکل، ممارست می کند. من و تو چه؟ اصلا ما می دانیم که باید حامل چه پیامی برای جامعه باشیم؟ چه رسد به ممارست. خدا لعنت کند آنانی را که باعث شدند اذان گفتن برای من و تو عار باشد. اما مگر ما بی تقصیریم؟ چه کسی این فرصت را به آنها داد؟

دانشجو که نباید سیب زمینی باشد! دانشجو باید حداقل پیاز باشد که اگر پوستش را هم کندند، اشک دیگران را در بیاورد!

خلاصه بجنب که خواب غفلت تو همان و قضا شدن نماز امّت هم همان! 

 

 


کلمات کلیدی : یاد داشت

ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 91/10/9:: 10:49 صبح

بیانیه

هو البصیر

« و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله و لا یحمل هذا العلم الا أهل البصر و الصّبر»

                                                                           نهج البلاغه؛ خطبه 173

بار دیگر دست عنایت خداوند متعال، از آستین ملت مؤمن، بصیر و ولایتمدار ایران اسلامی بیرون آمد و آنان مشت های گره کرده ی خود را علیه دشمنان دین و انقلاب به نمایش درآوردند. خروش غیرت اسلامی مردم همیشه در صحنه، در یوم الله 9 دی و تجدید میثاق با رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی)، بار دیگر تظاهرات ایام پیروزی انقلاب و حمایت همه جانبه مردم از امام خوبی ها، حضرت امام خمینی(ره) را در اذهان زنده کرد.

این حرکت عظیم و خودجوش، که در پی اهانت فتنه گران به آرمان ها و ارزش های انقلاب، خصوصا اهانت به عاشورای حسینی و هتک حرمت عزاداران اباعبدالله الحسین(ع)، در سراسر کشور صورت گرفت، نشان از هوشیاری و حضور به موقع شما، ملت بیدار و حق شناس ایران اسلامی داشت که به فرموده ی مقام معظم رهبری، حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی):«نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه گران زد.»

اما در فضای غبار آلود فتنه، لغزش برخی از خواص بی بصیرت، که هرگز مسیر خود را از فتنه گران جدا نساخته و از آنان اعلام برائت ننمودند، بیش از هرچیز مورد توجه قرار گرفت و لایه های پنهان وجودی آنان را آشکار ساخت. آنان که پس از طرد شدن از سوی ملت شجاع و مبارز ایران اسلامی به دنبال مأمنی برای خود می گشتند، پس از گذر زمان و مشاهده ی رأفت نظام جمهوری اسلامی ایران، خود را بی گناه جلوه داده و به دنبال پیچیدن نسخه ای شفابخش برای برون رفت از بحران هستند. فتنه گران بدانند که مردم هرگز خیانت های امنیتی، اقتصادی و فرهنگی آنان به نظام جمهوری اسلامی ایران را فراموش نخواهند کرد. آنها که با توجه به نزدیکی زمان انتخابات ریاست جمهوری و با سوءاستفاده از نابسامانی های اخیر اقتصادی، در پی حضور دوباره در این عرصه هستند، بدانند که مردم بیدار و انقلابی، این فرار به جلو را هرگز بر نتافته و همچنان مجازات فتنه گران را دنبال می کند.

وبلاگ گذر از پیچ تاریخی ضمن گرامیداشت حضور پرشور و شعور مردم ایران اسلامی، خصوصا مردم شهیدپرور و ولایتمدار استان قزوین، در یوم الله 9دی، از شما ملت مقاوم به دلیل صبر بی شائبه در برابر هجمه ی ناجوانمردانه ی تحریم اقتصادی و حضور همزمان در عرصه ی کار و تلاش و  نوآوری، تشکر می نماید و شکرگزار حضرت باری تعالی به دلیل وجود مردمی آگاه در ایران اسلامی است. الحق که علم مبارزه برازنده ی دستان شما مردم بصیر و صبور ایران اسلامی است.

والسلام علی من اتبع الهدی

سوره مبارکه طه،47 

 


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 91/10/9:: 10:18 صبح

9 دی

آمده بودند که بمانند.شاه ها که عوض می شدند جای پای آنها محکم تر می شد.جسمشان بر زمین بود و فکرشان زیر زمین. همین که مردم پی سیر کردن شکم هایشان بودند، کار را برای آنها راحت تر می کرد. ظاهر را خوب حفظ می کردند.اما کم کم کار به جای باریک کشیده شد. خرداد 42 ، مردم دیگر مردم سابق نبودند. دلشان به خدا خوش بود و پشتشان به آقا روح الله گرم. روشنگری های آقا روح الله، کار خودش را کرد. عذرش را خواستند. ترکیه، عراق، کویت، نهایتا پاریس. آقا روح الله که تبعید شد، نفس راحتی کشیدند. به خیالشان دیگر عرصه خالی شده بود. اما آتشی که آقا روح الله روشن کرده بود، فقط با خاک گور خاموش می شد. پیام هایش می رسید. دوستانش بیکار ننشستند. آنها هم بیکار نبودند. بهمن 57  ، وعده ی خدا عملی شد، ولی آنها هنوز باور نکرده بودند. دلشان به نفوذ خوش بود و خرابکاری. لانه ی شان که تسخیر شد، حساب کار دستشان آمد. فکر نمی کردند که بعد از این همه سال بروند. گفتم که آمده بودند که بمانند.

بی خود نبود که آقا روح الله، انقلاب دوم را از انقلاب اول بزرگ تر می دانست. دمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند. اما رفتن همان و کینه ی شتری هم همان. کینه از آقا روح الله، از دانشجویان خط امام، از مردم. همان کینه کار خودش را کرد. آتش جنگی را روشن کردند که خاموش کردنش هشت سال طول کشید. هنوز داغ جنگ تازه بود که آقا روح الله پر کشید. کودکانه خوشحالی می کردند، اماعلمش زمین نماند. علمدار جانباز، خلف صالحی بود. تا اینجا که این طور بوده. خدا حفظش کند. خیلی زود خنده از لبانشان محو شد. برنامه هایشان هم تغییر کرد. برنامه های 10ساله. آن قدر ما را سرگرم «تعدیل» و «توسعه» کردند، که کم کم داشتیم از ارزش هایمان «عدول» می کردیم. اما «آقا» یک ذره هم کوتاه نیامد. 10 سال اول داشت تمام می شد.باید کاری می کردند. و ناگهان فتنه ...

تیرماه 78 «مترسک ها» شروع به خوش رقصی کردند. مترسک ها باور کرده بودند که آدمند. فکر می کردند که ارباب هایشان می آیند و آنها را از بلاتکلیفی در می آورند. دوست داشتند آنها بیایند و بمانند. بمانند برای همیشه.

طوفان مترسک ها را با خود برد. اما آنها باز هم می رقصیدند، برای اربابانشان، برای خوشحال کردن آنها. اما کاری از دست مترسک ها بر نمی آمد. گاهی «غر» می زدند و گاهی «جر». اما به هدفشان نرسیدند.

سالها بعد «مترسک ها» جای خود را به«نگهبان ها» دادند. اما بعضی هایشان هنوز بر سر مزارع سایه انداخته بودند. دیگر دستشان کوتاه تر شده بود. اما باید کاری می کردند. 10 سال دوم هم داشت تمام می شد.و ناگهان فتنه...

اما این فتنه ابعاد وسیع تری داشت. مترسک ها هم گیج شده بودند. این را از سوتی هایشان می شد بفهمی. این بار دیگر ارباب ها را در کنار خود می دیدند. داشته ها و نداشته هایشان را آماده کرده بودند. فرقش با 10سال پیش این بود که عده ای از مردم هم باور کرده بودند که مترسک ها آدمند. اما مترسک ها به مردم هم رحم نکردند. آنها فقط دلشان برای خودشان می سوخت و برای ارباب هایشان. مترسک ها می خواستند از مردم انتقام بگیرند. کمبودهایشان را از چشم مردم می دیدند. آنها آزادی را در چنگال های اربابانشان جستجو می کردند. مترسک ها ترحم مردم را برمی انگیختند. آنها می توانستند زندگی شان را بکنند، بی آنکه بخواهند بر مترسک بودنشان سرپوش بگذارند. اما خودشان نخواستند. امان از خود باختگی. این بار هم «آقا» کوتاه نیامد. «آقا» مترسک ها را خوب می شناخت، اما همه چیز را از چشم اربابها می دید.

«در فتنه دمیدند بسی تا 9 دی                                                   از دست یل فاطمه سیلی خوردند»

آنها دیگر خسته شده بودند. دنبال راهی بودند که بیایند تا بمانند.بررسی هایشان نشان می داد که تا زمانی که «آقا» هست و مردم هم پشت سرش هستند، هیچ غلطی نمی توانند بکنند. این را خودشان علنا اعلام کردند. فهمیده بودند که از کجا خوردند. از آقا، از استقامت مردم، از اعتقادات مردم، از...

برنامه هایشان عوض شد. خواستند مردم را از پا در بیاورند. «تحریم» بهترین گزینه بود.چیزی که تازگی نداشت، ولی زیاد جدی گرفته نمی شد. اوایل که تحریم ها را آغاز کردند، چیزی جز بهره برداری های سیاسی را دنبال نمی کردند. می خواستند قدرتشان را نشان بدهند، تا دولتها در مقابل آنها زانو بزنند. اما این بار، فشار بیشتر بر روی مردم بود. دنبال این بودند که مردم را از راهی که رفته اند پشیمان کنند.از خون هایی که داده اند....   عمق کینه شان نسبت به مردم نمایان شد. اما دلم به حالشان می سوزد. آنها هنوز نسل من و تو را نشناخته اند. نسل 9دی. نسل پیروی از ولایت. نسل اقدام به هنگام و به اندازه. نسل بصیرت. نسلی که «فضای غبارآلود» را خوب می شناسد و «دندان های فشرده شده از حقد و غضب» را خوب می بیند.نسلی که «کوخ نشینان» را ولی نعمتان این انقلاب می داند و از هیچ «هجرتی» برای کمک به آنها دریغ نمی کند. نسلی که در شلمچه و طلاییه چنان از خود بی خود می شود که عارفان در کوی دوست. بچه های انقلاب( دهه شصتی ها) که دیگر آبدیده شده اند. بچه های جنگ هم همین طور. بچه های جنگ چنان حسرت این روزهای ما را می خورند که ما حسرت شبهای جبهه. گویا در باغ شهادت را نبسته اند. ای دل چه می کنی؟! می مانی یا می روی؟!...  

 

 


کلمات کلیدی :

   1   2      >