ایام دی و بهمن برای مردم مؤمن و انقلابی ایران اسلامی لبریز از خاطرات است و بی شک 26 دیماه یکی از آن روزهاست. روزی که خبری غرورآفرین و مسرت بخش دهان به دهان چرخید تا معدود افراد دلبسته به طاغوت را ناامید کند؛ "شاه رفت"
در آستانه ی 36 سالگی انقلاب اسلامی ایران و به بهانه 26 دیماه، سالروز فرار ننگین شاه از کشور، بر آن شدیم که برخلاف عادات معمول، به جای گفتگو با مسئولین وقت، وقایع و اتفاقات آن روزها را از زبان خود مردم بشنویم. بدین منظور پای صحبت های یکی از شاهدان عینی وقایع آن روز در قزوین نشستیم. بدان امید که مقبول افتد.
به خاطر دارید 26 دی چه روزیه؟
(پس از چند ثانیه) روز فرار شاهه
شما اون روز کجا بودید؟
وقتی شنیدیم که شاه رفته به همراه بقیه سوار وانت و کمپرسی شدیم و شعار می دادیم:«هرکی شاه دوسته، پفیوز و دیّوثه!» و «ما تماشاچی نمی خواهیم، به ما ملحق شوید». در منبع آب، ارتشی ها با توپ و تانک حضور داشتند ولی ما عکس العملی از آنها ندیدیم. سپس از رسالت به سمت میرعماد و ولی عصر رفتیم. در آنجا حاج آقای ابوترابی-که جوان جسوری بود- قطعنامه ای را قرائت کرد.
مردم در آن روز چه احساسی داشتند؟
ملت بیش از حد خوشحال بودند. چرا که پس از تظاهرات و شعارهای مردم در شب و روز، فرار شاه رخ داده بود. البته به دستور آمریکا به بهانه ی مریضی!
چطور زمینه ی این فرار فراهم شده بود؟
تا قبل از این اتفاق(فرار شاه)، مجلس به صورت پی در پی نخست وزیر را عوض می کرد. تا اینکه بختیار نخست وزیر شد و خودش را مرغ طوفان نامید! مردم هم در خیابان شعار می دادند: «ما میگیم شاه نمی خوایم، نخست وزیر عوض میشه / ما میگیم خر نمی خوایم، پالون خر عوض میشه!» و «ولی عهدت بمیرد شاه خائن، چرا کشتی جوانان وطن را؟». در خیابان سعدی هم معمولا این سرود پخش می شد: «ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها / فردا که بهار آید، آزاد و رها هستی ... »
فکر می کنید الان پس از گذشت 36 سال این شعار (.. فردا که بهار آید، آزاد و رها هستی..) عملی شده؟
همین طور شد ولی برخی از افراد خائن نمی گذارند. الان برخلاف اول انقلاب نمی شود برخی از افراد را شناخت. دیدید پسر مطهری چی می گفت. علیه نظام صحبت می کند. 9دی را می گوید یوم الشیطان! (تعریف ماجرای مجلس)
چطور این طور می شود؟
دوره ی بعد از پیغمبر در حال تکرار است. زبیر و طلحه های زمان علیه ولی زمان حرف می زنند. غرور بیش از حد آقازاده ها موجب انحراف آنها شده.
نظر شما راجع به رفتار سران فتنه چیست؟
ببینید کاری کردند که کشورهای غربی از اینها حمایت کردند. با وجود چندین بار پیغام رهبری، آنها توجهی نکردند و به حمایت کشورهای غربی و اسرائیل خوش بین بودند.
در آن ایام هماهنگی تظاهرات و سخنرانی ها در قزوین را چه کسی انجام می داد؟
تظاهرات معمولا به صورت خودجوش توسط مردم انجام میشد و اگر هماهنگی هم بوده بنده مطلع نبودم. سخنرانی ها هم توسط ابوترابی ها(آ سید عباس، سید علی اکبر و سید محمدحسن) و حاج آقای باریک بین انجام می شد. خاطرم هست قبل از فرار شاه در یک سخنرانی، یک افسر به حاج آقای باریک بین سیلی زد و وی را بازداشت کرد که البته با پیگیری ها ایشان آزاد شد.
چطور شما از برنامه ریزی ها مطلع نبودید؟
به دلیل فضای خفقان آن روز، همان طور که اعلامیه های امام خمینی (ره) مخفیانه پخش می شد، برنامه ریزی ها هم مخفیانه صورت می گرفت و این طور نبود که همه را در جریان بگذارند.
خوشحالی مردم بعد از فرار شاه به چه دلیل بود؟
مردم به آینده ی کشور امیدوار شده و از اینکه از زیر بار زور خارج می شوند، خوشحال بودند. فساد رایج در جامعه از بین می رفت و جامعه اسلامی می شد.
اوایل انقلاب دغدغه همه اسلام بود؟
قبل از انقلاب و در تظاهرات ها، مجاهدین، کمونیستها، ملی-مذهبی ها و ... خودشان را با مردم قاطی کردند ولی افرادی مثل بازرگان، فروهر، سنجابی، قطب زاده و... بعد از انقلاب راه خودشان را جدا کردند.
از آن زمان خاطرات دیگری هم دارید؟
در یک راهپیمایی روبروی بازار، یک جیپ ارتش با چند سرنشین با مردم مواجه شد و مردم با شجاعت آنها را خلع سلاح کردند. آنها التماس می کردند که سلاح ها را به آنها پس بدهند وگرنه توبیخ می شوند. پس از صحبت کردن، آنها از بازگشت به پادگان منع شدند و تا روز پیروزی انقلاب در مسجدالنبی نگه داشته شدند. همچنین یک شب یکی از اقوام که در مسیر بازگشت از سر کار به خانه با حمله ی ارتشی ها مواجه شده بود، به سمت دیگری فرار کرده بود و یکی از همشهری ها او و چند نفر دیگر را در خانه ی خود منزل داده بود تا وی صبح به خانه بازگردد.
الان اگر به آن دوران برگردید، باز هم انقلاب می کنید؟
(با نارضایتی) نه! چون افراد بی لیاقت سر کار آمدند. آن چیز که ما می خواستیم و امام (ره) می خواست نشد. مثلا رئیس کمیته آن زمان به مردم زور می گفت و مردم را اذیت می کرد. در همین مسجد خودمان، موقع انتخابات مجلس، آمده بود برای سخنرانی که یکی از جوان ها بلند شد و از او پرسید که ولایت فقیه را برای ما تعریف کن. او هم با عصبانیت به همراهانش دستور داد که ببرید این ... را و اگر وساطت امنای مسجد و محل نبود، معلوم نبود چه بلایی سر آن جوان می آمد.
یعنی به نظر شما شرایط تغییر نکرده؟
زمین تا آسمان تغییر کرده. آزادی بیشتر شده و شما راحت حرفتان را میزنید. اما وضع ظاهری جامعه خیلی بد شده. آن زمان شناخت انسان ها راحت تر بود ولی الان طرف هم مسجد می آید و هم... .آن زمان دزد معلوم بود، نمازخوان هم معلوم بود. الان با سرکار آمدن افراد دورو، مردم به خیلی چیزها بدبین شده اند.
یعنی آن زمان همه یکدست بودند؟
خیلی از افراد بودندکه مخلصانه پای کار بودند ولی با وجود این جور افراد، به کلی تغییر جهت داده اند که البته من آنها را تأیید نمی کنم. خیلی ها هم خودشان را حفظ کردند. خیلی ها هم وارد کار نمی شوند ولی دلشان با نظام و انقلاب است.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
یا علی
به یاد مرحوم محمدرضا آقاسی که ترنم لب هایش عشقبازی بود:
من بال و پر شهید را می بوسم
پا تا به سر شهید را می بوسم
دستم نرسد اگر به دامان شهید
دست پدر شهید را می بوسم
تقدیم به آنان که روی پای خود ایستادند و به پای "ایستادگی" نشستند.
بزرگی نگاهش به سوی پسر بود
پسر در پی گیر و دار سفر بود
سفر زین محل سوی شهری دگر بود
دگرشهر جایی سراسر خطر بود
خروش جوانان ز رگ بود و طاعت
پسر برده ارث از پدر این شجاعت
رسیده به شهری نه سرسبز و خرم
سیه پوش مردم بسان محرم
ز بیداد دشمن شده غرق ماتم
نه چوبی مهیا، نه سنگی فراهم!
دفاع مقدس ز اسلام و ایران
و رزمندگان هم لبالب ز ایمان
شنیده پسر تیرباران به این سو
جهانی به آن سو و ایران به این سو
نه بهتر بگویم که قرآن به این سو
ابابیل و فتح و صف و جان به این سو
نشسته به حلقوم او تیر دشمن
و رأس عزیزش گرفته به دامن...
پسر مانده بی سر، لغت غرق در خون
و سر، سربرآورده از نای مجنون:
به لیلا قسم! می شود خوار و مغبون
هر آنکس که خورشید را کرده دلخون
فراق پسر خم نموده کمرها
"خم می سلامت" دعای پدرها
**
نه از سرزمین خطر برنگشت
پدر مانده و سال هشتاد و ...
تراوشات یک مغز چین خورده:
عمری است که گرمابه ی ما تشت ندارد
شیری که عوض گشت دگر نشت ندارد
هرکس که بمیرد، ز جهان رفته که رفته
این بازی رفت است که برگشت ندارد!
می نازد اگر کشور چین بر پکن خویش
گویید ننازد که گهردشت ندارد!
گیریم گهردشت بود پیشکش این
خاکش به سر چین که چو سردشت ندارد
سردشت ندارد و گهر دشت ندارد
چین منطقه ی انزلی رشت ندارد
دشتی است در این بین که قزوین شده نامش
چین خوردگی اش را که پکن دشت! ندارد!
چین خوردگی اش ویژگی سطح زمین است
چین جربزه ی خوردن این دشت ندارد!!!
نه قیمه نثار و آش رشته، نه عدسی
چین خوردنی خوشمزه ی مشت ندارد!
چین خورده به مغزم که چنین چین بسرایم
ورنه که زبان و دهنم نشت ندارد!