[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 94/4/6:: 9:42 عصر

رمضان

 

رمضان آمد و ما ساکن افطار شدیم

سحری با نظر لطف تو بیدار شدیم

دل در این ماه رود تا به حریم ملکوت

فرصتی هست کنون لایق دیدار شدیم

هاتفی نعره برآورد بیایید اینک

سفره گسترده شد و باز پدیدار شدیم

سر این سفره که ما را به ضیافت خواندند

سجده ی شکر نهادیم و به دادار شدیم

صحبت یار همین است که بیدار شوید

بهر درد دل او محرم اسرار شدیم

نتوان گفت غمش را به هر آدمخواری 

لب گزیدیم و نگفتیم چو ناچار شدیم

غم او همچو ورم حنجره مان را بسته است

چندبیتی بسرودیم چو بیمار شدیم

یادمان رفت که ما بهر چه چیز آمده ایم

چو به دل محو رخ و صورت دلدار شدیم


کلمات کلیدی :
نظر