سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] کارها چنان رام تقدیر است که گاه مرگ در تدبیر است . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/10/17:: 1:18 عصر

مادربزرگ

به نام خالق موما*

فقط دو روز از دوره آموزشی سربازیم گذشته بود که موما از بین ما رفت...

بیت اول این شعر رو همون روز اول دوره به محض تحویل پتو و تخت، نوشتم که ظاهرا همون موقع حال موما بهم می خوره...

این شعر رو بعد از پایان دوره تکمیل کردم. راستی سلام منو به بوبا* رسوندی...؟!

<من در میان جمع و دلم جای دیگر است>

دل، پابرهنه در پی آغوش مادر است

آغوش پر محبت و مهرش کجا و این

تخت و پتوی کهنه که اینک میسر است؟

گردیده ایم هردو جدا از قرین خود

دستی که متصل کند آن دست داور است

من کیستم؟! عصاره ی فضل و محبتش 

دریای فضل او که لبالب ز گوهر است

با خنده اش بخندم و بی خود ز خود شوم

درد و غمم گواه غم و رنج مادر است

پرسم ز خود که گشته دچار فراق، یا

آزردگی او ز قضایای دیگر است؟!

چونان به فکر او غم ایام طی شده

یاران خبر دهند که این روز آخر است

بر آستان در چو رسیدم ندیدمش

چشمم به هرکسی که فتد زار و مضطر است

باور کنم نبود تو را بهترین من؟

حرفی بزن که صحبت تو عین باور است

آنان که بوده اند کنارت چه می کشند؟!

درماندگی من و شما نابرابر است

رفتی ولی هماره به قلبم نشسته ای

عشقی که کهنه می نشود عشق مادر است

<هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق>

پایندگی ما به جهان ثبت دفتر است

 

*موما و بوبا : مادربزرگ و پدربزرگ


کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4