سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی خدا برای آن که چون خشمگین شود، بردباری کند، قطعی است [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/11/3:: 4:32 صبح

زنجیره ایبزک کردن جنایت های آمریکا، هجمه ی ناجوانمردانه به جریان مؤمن، توهین به نص قرآن و حمایت از نشریه هتاک فرانسوی، تنها بخشی از اقدامات این روزهای نشریه های زنجیره ای است که در سایه ی غفلت مسئولان مربوطه در حال انجام است.

پس از استقرار دولت تدبیر و امید! ، با از سرگیری مذاکرات با 5+1 و به تبع آن، برقراری تماس تلفنی اوباما با روحانی و انجام نشست های دوجانبه وزرای امور خارجه دو کشور، چنان آب از لب و لوچه ی نشریه های زنجیره ای آویزان بود که گویی بوی کباب به مشامشان رسیده. غافل از اینکه اگر به تبعیت از مقام معظم رهبری نگوییم سازش، این بوی سوختگی پیراهن ارزشها زیر اتوی تعامل بود.

اما این پایان کار زنجیره ای ها نبود. آنها که بی توجه به دشمنی های بی شمار، مداوم و غیرقابل چشم پوشی غرب و علی الخصوص آمریکا، مذاکرات دولت جدید را فداکاری برای نجات ملت ایران! و ظریف را قهرمان ملی! می دانستند، به دنبال حذف شعار استراتژیک «مرگ بر آمریکا» بودند تا خدای ناکرده به روند مذاکرات لطمه ای وارد نشود. آنها حتی در برابر توهین های بی سابقه ی مسئول دست چندم وزارت خارجه آمریکا به مردم ایران لال بودند و تحریم های جدید پس از حصول توافق ژنو را ناشی از تحت فشار بودن اوباما می دانستند. به راستی اگر قرار بود تحریم جدیدی صورت بگیرد و تحریم های قبلی نیز لغو نشود، چرا مذاکره صورت گرفت؟ چرا باید توهین های بی سابقه به مردم را تحمل کرد؟ و از همه مهم تر، چرا ریاست محترم جمهور که در مناظره های پیش از انتخابات، وضع نابسامان اقتصادی را ناشی از سوء تدبیر دولت می دانست و قائل به تأثیر حداقلی تحریم ها بود، به جای تدابیر صحیح اقتصادی و اتکا به اقتصاد مقاومتی، راه مذاکره را در پیش گرفت؟

پس از اتفاقات تلخ فتنه 88 ، کسانی که در جریان براندازی نظام شکست خورده بودند، با سوق دادن حامیان غربی خود به سوی تشدید تحریم های اقتصادی، عقده های حقارت خود را بر سر مردم انقلابی ایران خالی کردند. اما وقتی پس از حصول توافق ضعیف و ناقص ژنو، جریان مؤمن نسبت به این توافق اظهار انتقاد و نگرانی کرد، زنجیره ای ها با عناوین مختلف به این جریان تاختند و آنها را کاسب تحریم خواندند. به راستی کاسب تحریم کیست؟ در این میان، نمی توان از ادبیات تأسف برانگیز و حاشیه ساز رئیس جمهور -که کمک شایانی به زنجیره ای ها می کرد- غفلت کرد. بی سواد، بزدل، متوهم و افراطی تنها بخشی از صفاتی است که روحانی به منتقدان خود منتسب کرد، منتقدانی که هم از قشر لبوفروش و راننده تاکسی بودند و هم از مراجع تقلید، علما، فرهنگیان، دانشگاهیان و دانشجویان.

در سایه ی بی توجهی های وزارت ارشاد، اتفاقات تلخ بسیاری در این حوزه رخ داد که زنجیره ای ها پای ثابت آن بودند. عدم برائت از فتنه گران، تبلیغ عضویت در فیسپوک، دفن «سگ های زرد» در قطعه هنرمندان، انتشار کتب نامناسب، حمایت از برخی فیلم های مسئله دار و فشار به جریان مؤمن به دلیل انتقاد از دولت تنها بخشی از این اقدامات است. عدم حضور مقام معظم رهبری در نمایشگاه کتاب به نشانه ی اعتراض به این عملکرد، خود بزرگترین گواه حاشیه سازی بی مورد این وزارتخانه است. وزارتخانه ای که در سایه ی غفلت مسئولانش، در یکی از همین نشریات زنجیره ای، توهین به حکم الهی قصاص صورت می گیرد و برای خالی نبودن عریضه، به یک روزنامه ی ارزشی بابت یک تیتر که در آن به خبر مرگ پادشاه عربستان پرداخته شده و حتما روابط دو کشور را تیره کرده! اخطار داده می شود و پرونده این روزنامه به دادگاه ارجاع می شود!

به دلایل فوق الذکر و سایر ادله که به آن پرداخته نشد، حمایت یکی دیگر از این زنجیره ای ها از نشریه هتاک فرانسوی اصلا برای ما عجیب نیست. وقتی یکی از همکاران این نشریات صراحتا رژیم غاصب صهیونیستی را تنها به دلیل اینکه در سازمان ملل حضور دارد، به رسمیت می شناسد و از اینکه نامش مثلا مایکل جکسون نیست اظهار تأسف می کند، اصلا نباید تعجب کرد که این نشریه هتاک خودش را شارلی بخواند. تعجبی ندارد کسانی که مدت هاست زلفشان را به غرب گره زده اند و قلم هایشان را فروخته اند، شارلی را بر «محمد» ترجیح بدهند، قربةً الی نتانیاهو!

بدیهی است توصیه های عمومی خیرخواهانه ی چندین و چندساله مقام معظم رهبری به زنجیره ای ها اثربخش نبوده که ایشان اینگونه نشریات را در خدمت دشمنان اسلام و انقلاب قلمداد می کنند و نسبت به عواقب حضور و قلم فرسایی های آنها در نشریات داخلی هشدار می دهند. حال که امیدی به شفای زنجیره ای ها نیست، دعا می کنیم که با اربابان خود مشهور شوند. ان شاءالله           


کلمات کلیدی : یاد داشت

ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/11/1:: 12:51 عصر

بحرین

برای مردمانی که نقش پرچم سرزمینشان را با خون دل رنگ می کنند.

به یاد «یوسف موالی» و برای «محمد بوسهیل» و «جعفر»

شیعه ی علی(ع) باشی، لباس علی(ع) هم تنت باشد و اسمت هم علی باشد، همه ی اینها روی هم می شود «شیخ علی سلمان» بحرینی که این روزها زیر چنگال رژیم منحوس، دست نشانده و سفاک آل علوفه گرفتار است. اصلا اینها کلهم اجمعین با این اسم مشکل دارند. دستشان به مولای ما نمی رسد، شیخ علی سلمان را زندانی کرده اند. در مظلومیت و حقانیت او همین بس که به فرموده ی نبی:«علی مع الحق و الحق مع علی» و این حدیث برای همیشه ی تاریخ است و برای همه ی کسانی که در راه علی(ع) حرکت کرده اند. شیخ علی سلمان اما از جنس مولای ما سیدعلی است نه از جنس شیخ علی تهرانی! از جنس آب است نه از جنس سراب! 

این روزها یاد «محمد بوسهیل» و «جعفر» افتادم. هردو از بچه های بحرین. یاد روزهایی که اگر اشتباه نکنم عموی جعفر شهید شده بود و به او اجازه نمی دادند که به کشورش برگردد. «محمد» را اولین بار در راهیان نور دیدم. کنار بچه ها نشسته بود و به سؤالات آنها راجع به وضعیت بحرین و نظرش درباره ایران جواب می داد. در عین جدیت، خوش رو بود و البته یه کمی هم تپل! به زبان فارسی نسبتا مسلط بود. می گفت وضعیت شما با وجود رهبری خیلی خوبه. پیش خودم گفتم این الان تو کشور ماست، با بچه های بسیج هم اومده اردو، باید هم از رهبری تعریف کنه! ازش پرسیدم اینجا «آقا» رهبر ماست، «شیخ نعیم قاسم» رهبر شماست؟ با لبخند گفت: رهبر شما، رهبر ما هم هست و «شیخ عیسی قاسم» نماینده رهبر تو بحرینه. شیخ نعیم هم معاون دبیرکل حزب الله، سید حسن نصرالله ست. من که تازه فهمیدم چه سوتی بزرگی دادم، خندیدم ولی این خنده بیشتر بخاطر خوشحالی از حرف های محمد بود. از اینکه مردم بحرین چقدر «آقا» رو قبول دارن. هنوز هروقت کلیپ اشک های اون جوون بحرینی رو جلوی «آقا» می بینم یاد محمد و حرفاش می افتم.

موقع شام، بعد از جمع کردن سفره با محمد و دو سه نفر دیگه تو آشپزخونه ی حسینیه نشسته بودیم. من شروع کردم به جارو زدن آشپزخونه و اون می خواست که جارو رو بهش بدم ولی من بیشتر از روی اینکه احساس می کردم اون مهمان ماست خودم این کار رو کردم. گفتش منم می خوام ثواب ببرم. گفتم این جارو زدن که دیگه ثواب نداره. شروع کرد به تعریف کردن داستان حضور امام سجاد(ع) در یک کاروان با چهره ی پوشانده شده و کمک به اهالی کاروان. برای یه لحظه موهای بدنم سیخ شد. از اینکه یه جوون غیرایرانی شیعه کنارم نشسته بود، احساس خیلی خوبی داشتم. تا اون روز خیلی به این قضیه توجه نکرده بودم که کشورهای دیگه ای هم هستند که مسلمونای شیعه توش زندگی می کنند. محمد یه حسی رو درون من بیدار کرده بود و من یه محبتی رو نسبت به اون و شیعیان دیگه تو قلبم احساس می کردم. فردای اون روز تو فکه باهم چندتا عکس یادگاری گرفتیم. به رسم رفاقت.

راهیان نور

محمد بوسهیل، نفر دوم ایستاده از راست

از اونجایی که مرکز آموزش اونا تو محوطه ی خوابگاه ها بود، محمد و جعفر رو تو دانشگاه نمی دیدم. یه روز که مسیرم افتاد به نماز جمعه، موقع برگشت دیدم محمد کنار چندتا از بچه های دانشگاه تو محوطه ی مسجدالنبی ایستاده. تا نگاهش افتاد به من، انگار که گمشده اش رو پیدا کرده! دستش رو آورد بالا و من از فرط خوشحالی نفهمیدم کی بغلش کردم و بوسیدمش! بدون تعارف، این حس رو درباره هیچ کدوم از دوستام تو این سالها نداشتم. خودم فکر می کنم این حس بخاطر این بود که پایه ی شکل گیری رفاقت ما ایمان و معرفت(اون، نه من!) بود و اینکه پیمان رفاقتمون تو قتلگاه شهدا بسته شده بود. تو یادواره ی شهدای دانشگاه، حاج احمد پناهیان از بیداری اسلامی و به تبع اون ایمان، اخلاص و رشادت های امثال «یوسف موالی» بحرینی گفت و من فقط به محمد فکر می کردم...

الان که وضعیت بحرین و دستگیری «شیخ علی سلمان» و تظاهرات مردم بحرین رو از اخبار می بینم، دوست دارم برم پیش محمد و رفاقتم رو در حقش ثابت کنم. کاش «آقا» تو سخنرانی بعدیش راجع به بحرین هم حرف بزنه تا دلم یه کم آروم بشه. آخه «آقا» رهبر «محمد بوسهیل» هم هست و دل اون هم آروم میشه. اصلا دل من وقتی آروم میشه که دل اون آروم بشه چون دل به دل راه داره و من این رو از خوشحالی محمد تو نماز جمعه فهمیدم.

خدایا شر آمریکا، اسرائیل، انگلیس، آل نزول و آل علوفه رو از سر همه ی مسلمونا کم کن. آمین              


کلمات کلیدی : یاد داشت

ارسال شده توسط مهدی آقاجانی در 93/10/28:: 10:57 عصر

مضحک

برای غزه نه با قلم که باید با خون نوشت. با خون دست های قلم شده 

منتظر منجی هم نباشی، یک شیعه ی بی درد هستی که یاد گرفته زیر بار زور نرود و جلوی ظالم بایستد. شیعه هم نباشی، یک مسلمان هستی که یاد گرفته از مظلوم طرفداری کند. مسلمان هم نباشی، یک انسان هستی که دلت برای هم نوع خود می تپد. انسان نباشی، تازه می شوی یکی مثل نتانیاهو که صبحانه و نهار و شام جز با یک لیوان خون از گلویش پایین نمی رود. من آخر هم نفهمیدم چرا زالو خونخوار است ولی نتانیاهو نخست وزیر؟ و چرا جایزه ی صلح نوبل را به کفتار نمی دهند؟ و چطور یک موشک سه در چهار در یک اتاق دو در دو جا می شود؟ 

ببخشید! انسان هم نباشی، یک حیوان هستی که در چرخه ی طبیعت هیچ وقت برای شکار از سلاح شیمیایی استفاده نمی کنی. من از تمامی حیوانات روی کره ی زمین بابت حیوان خواندن نتانیاهو عذرخواهی می کنم که حیوان خواندن او جفاست به سایر حیوان ها.

برادرم! خواهرم! 

غزه دیر یا زود آزاد خواهد شد و روسیاهی آن تا ابد برای او که با ما نیست خواهد ماند. برگ برگ تاریخ، سرشار از سرگذشت انسان هایی است که مانند او، با ما نبودند. او را چه به ما؟ جای او زباله دان تاریخ است. آن روز که فرزندان ما در کتاب های تاریخ سرگذشت او و امثال او را می خوانند، مسلمانان در قدس خود را برای ظهور آماده می کنند. مرا نگاه کن! کنار سیدعلی ایستاده ام و حاج احمد هم دارد به ما نگاه می کند. لشگر حاج احمد روز به روز زیادتر می شود و شما فقط تا روز ظهور وقت دارید که خودتان را برسانید. حاج حمید تقوی و مهدی نوروزی آخرین کسانی هستند که تا امروز خودشان را به حاج احمد رسانده اند. یادتان باشد فقط تا روز ظهور! من در دلم آرزو می کنم که حاج احمد زنده باشد و مگر نه اینکه شهید، زنده است.

خواهرم! برادرم!

اینجا هم برخی باهم پچ پچ می کنند و مانند محمود عباس فکر می کنند که خون های ریخته شده در فنجان نتانیاهو را باید به صورت برد-برد تقسیم کرد. اما تو گوشت به دهان سیدعلی باشد که گفت: «کرانه ی باختری هم باید مسلح شود.» "نه غزه نه لبنان" حرف شیعه ی نوری زاده است و ما شیعه ی علی هستیم که اینها را مزدور سگ هار و نجس و نامشروع غرب آسیا می داند و من می دانم که آقا اگر صفت هار و نجس و نامشروع را به زبان نیاورده بود، دلش نمی آمد که این رژیم جعلی را سگ بخواند. که این کار جفاست به سگ اصحاب کهف و از امام عادل توقع همین است. 

عزیزانم!

من نمی دانم وقتی تصویر این خونخوار کثیف را در جمع حامیان غربی اش در تظاهرات علیه تروریسم دیدید، چقدر جگرتان به درد آمد و با انتشار کاریکاتور موهن نسبت به پیامبر رحمت چه حالی به شما دست داد. اما مواظب جگرتان باشید! و کینه ی انقلابی تان را نسبت به این مضحک ترین سیاستمدار تاریخ و او که با ما نیست تا روز موعود نگه دارید. قزوه خدا خیرت دهد! اما من هروقت «از نخلستان تا خیابان» به اینجا که می رسم قفل می کنم:

«اردوگاه های فلسطینی را نگاه کن

ابوالفضل با مشک تشنه برمی گردد.

صدای گریه ی رقیه را می شنوی؟»                    


کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4      >