دو روز پیش، شهر ما میزبان لاله ای بود از سلاله ی غیرت و رشادت. لاله ای سرخ که گلبرگ های پرپرش چونان کهکشانی «صراط سعادت» را به ما می نمایاند. لاله ای که نشان داد ما در «سه راه شهادت» هیچ گاه صراط سعادت را گم نخواهیم کرد. مسافر 20ساله ی ما خوب یادمان انداخت که رحل اقامت برچینیم که تا منزل بعدی یا منزل گاه ابدی راهی نمانده. امروز متوجه شدیم که دلمان چقدر تنگ راهیان نور است.باید راهی شد که ماندن نیز در رفتن است. گاهی دلت به شهیدی گره می خورد، گاهی به مکان شهادتش. راستی سری به گلزار شهدای شهر زده ای؟
دلمان تنگ دوکوهه است. آنجا که شهر شیدایی و نور و شهر مردان صبور بود. ما دوکوهه را بدون شهدایش نمی خواهیم. بدون گردان هایش نمی خواهیم. این بار سوم است سوی دیار عاشقان می رویم. ما از سوانح جاده ای نمی هراسیم. ما این راه را با عقل و دلمان انتخاب کرده ایم. این را گفتم که پس از شهادتم نگویند که یک کشته بر کشته های اردوی جنوب افزوده شد. نه! ما تصمیم خود را گرفته ایم و از آن باز پس نخواهیم نشست. آنان که حوادث و سوانح جاده ای-که منجر به شهادت برخی از دانشجویان یا دانش آموزان گردید- را دستمایه ی حملات بی رحمانه و کینه توزانه ی خود نسبت به این امر خطیر قرار می دهند، بدانند که ذره ای از شور و شعور نسبت به حضور در جبهه های حق علیه باطل کاسته نخواهد شد.
ما خود را شرمنده ی شهدا می دانیم. شرمنده ی وصیت هایشان. آنجا که گفتند: {خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با «خون» اینان «خان» شوند؟ نکند«جانمایه ها» برای «بی مایه های» دون «سرمایه» مقام شود...؟ نکند زمین »خونرنگ « به تسخیر هواداران »نیرنگ» در آید...؟ نکند شهادت اینها پایگاه ها «دنائت» آنها بشود؟ نکند میوه درخت »فداکاری « اینان را «صاحبان ریا کاری» بچیند؟ نکند جنگ یارانمان به چنگ «فرنگی مسلکان» افتد؟ نکند «خونین کفنان» در غربت بمیرند تا «خویش باوران غرب» کام گیرند؟ خدایا! ماندن چه قدر دشوار است و در غربت زمین، بی یار و یاور حضور داشتن، همانند غیبت است. انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد، دست هامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است. .ما از نبودن یارانمان رنج نمی بریم؛ بلکه از بودن خویش در رنجیم...
ما می دانیم که آنها زنده اند و ما مرده ایم.}1
و چه خوش گفت سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی که : پندار ما این است که ما زنده ایم و شهدا مرده اند، اما زمان ما را با خود برده است و شهدا زنده اند.
سخت است اینکه بفهمی مرده ای و کمتر خود را به زنده بودن بزنی. ای کاش ما مرگ خود را درک می کردیم تا کاری برای زنده شدن کنیم.
1.خون نامه ی دانشجوی شهید مهدی رجب بیگی
این روزها در و دیوار شهرت را که نگاه می کنی، خبر از ماتمی می دهند که بر دل تمام عالم نشسته.غم عظمای امام معصومی که حجت خداوند بر روی زمین محسوب می شود. در شگفتم که یزیدیان چگونه امامی را شهید کردند که اگر نبود، زمین و زمان نابود می شد. گویا آنان نیز این روایت را شنیده بودند که از ذرّیه ی حضرت زهرا(س) 11 امام معصوم (ع) به دنیا خواهند آمد. گویا آنان می دانستند که اگر حسین (ع) را بکشند، امامان دیگر باقی خواهند ماند. می دانستند که این نسل پابرجاست.
آری! اگر زینت دوش نبی نیز کشته شود، اتفاقی نخواهد افتاد و آب از آب تکان نخواهد خورد. چه می کند این مال حرام! که اگر در جایی انباشته شود به مثابه یک ویروس، خطرناک خواهد بود. شکمی که از مال حرام پر شده باشد دیگر معصوم و غیر معصوم نخواهد شناخت و برای لقمه ای همچون سرزمین ری دندان تیز خواهد کرد.
این روزها شاید چشمانتان برای مظلومیت امام و یارانش پر از شبنم شده و دندان هایتان از جفای کوفیان در حق حضرت از غیظ به هم فشرده شده باشد، اما بیایید از زاویه ای دیگر بنگریم.
شنیده اید که 12هزار نامه برای امام حسین(ع) فرستاده شده بود.حتی تا18هزار نامه را هم روایت کرده اند. این را هم درنظر بگیرید که پای هر نامه را چند نفر مهر کرده اند. اما این جمعیت عظیم به طمع دنیا و مافیها دعوت خویش را فراموش کردند و رسم مهمان نوازی عرب را که زبانزد خاص و عام بود، نادیده گرفتند. اینجاست که چند سوال ذهن انسان را مشغول می کند. سوالاتی که با پاسخ به آنها تکلیف انسان با خودش معلوم می شود. اینکه
اگر کوفیان 18هزار نامه برای امامشان نگاشتند، برای امام زمان (عج) چند نامه فرستاده شده؟
از آغاز غیبت حضرت تا کنون چند مناجات با وی صورت گرفته؟
چند دعای ندبه و دعای عهد خوانده شده؟ آیا اینها دعوت به حساب نمی آیند؟
آیا در خلال مناجات ها و زیارت هایمان نگفته ایم که «یابن الحسن بیا»؟
پس چرا حضرت به اذن خداوند ظهور نمی کند؟
آیا ما برخلاف کوفیان برعهد خود استوار خواهیم ماند؟
گویا عهدشکنی ما فراتر از پیمان شکنی کوفیان است که اگر این گونه نبود نایب برحقش امام خامنه ای(مد ظله العالی)پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران را در دستان مبارک حضرت بقیه الله(عج)می نهاد و ما نیز در رکاب مولای عاشقان می تاختیم تا انتقام سیلی مادرمان را بستانیم.
چه آرزوهای بزرگی! خداوندا حال که ما را لایق درک مولایمان نمی دانی، این خیالات و آرزوها را از ما مگیر. این روزها فرصت خوبی است برای اندیشیدن و برای تجدید نظر در رفتارها و کردارهایی که سبب گریه ی امام زمان(عج)در مناجات و نجواهای شبانه اش خواهد شد. نه فقط در نیمه های شعبان، نه در صبح هر جمعه، نه در عصر هر دوشنبه و پنجشنبه، بلکه در تک تک لحظات یک منتظر، حضور امام زمان(ارواحنا فداه) محسوس و قابل توجه است.
«یابن زهرا(عج) راه را گم کرده ایم
چهره ی دلخواه را گم کرده ایم
ما تو را در قعر چاه انداختیم
یوسف ما چاه را گم کرده ایم»
بسم رب الشهداء والصدیقین
«پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.»
سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی
گره میان کار فرهنگی و شهدا گره ای است ناگسستنی. شهید فرهنگ ساز است و شهدا قلب تپنده ی جامعه ی فرهنگی. فرهنگ شهید ایستادگی و مقاومت است، دفاع از حق است و مبارزه با باطل.
اما این بار خبری از توپ و تانک نیست. گویا اصلا جنگی وجود ندارد. اصلا دشمن کجاست؟!
وقتی اسلام رو به نابودی می رفت و تو علم اسلام را برافراشتی،
وقتی در برابر مستکبرین شرق و غرب قد برافراشتی و معادلاتشان را برهم زدی،
وقتی مسلمانان جهان را از سستی و رخوت رهانیدی و بذر امید را در دلشان کاشتی،
همه و همه نشان از این دارد که ما مدیون توییم. اما تو چه فروتنانه خود را در برابر خیل رزمندگان حقیر نامیدی.
آری! جسم تو حقیر است در برابر عظمت روحت. اماما روحت شاد و راهت پر رهرو.
وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، وقتی لانه ی جاسوسی تسخیر شد، وقتی دست منافقین رو شد و مفتضحانه از کشور گریختند، وقتی جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کردند و شکست سختی را پذیرا شدند، وقتی تحریم ها با اراده ی پولادین ملت مواجه شد و از همه مهم تر، وقتی خلف صالحی علمداری این انقلاب را بر عهده گرفت، جنگ دیگری را کلید زدند. و چه نقطه ای مهم تر از فرهنگ، آن هم فرهنگ اسلام و شهادت.
چه بی توجه سرگرم بازی های کودکانه ی خود بودیم وقتی مولایمان هشدار تهاجم و شبیخون می داد.اما با گذشت زمان و با روشن شدن دست دشمنان داخل و خارج، ما نیز به این نتیجه رسیدیم که:
« موریانه ها چه موذیانه می جوند
ریشه های چارچوب انقلاب را»
آری! فرهنگ اساس و چارچوب انقلاب است و گزافه نگفته ایم اگر بگوییم که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است. فرهنگ « هیهات مناالذله» ، فرهنگ رقابت بر سر شهادت. « السابقون السابقون اؤلئک المقربون»
اما عزیز من، دانشجوی محترم، نمی دانم، ای انسان آزاده!
بدان که انقلابت را کودتا می خوانند و امامت را دیکتاتور!
بدان که دفاع را کشورگشایی می نامند و شهادت را خودکشی!!
بدان که روحانیت را بی سواد می نمایانند و استاد ودانشجو را سکولار!
بدان که سرزمین خودشان را آرمانشهر می نامند، شهروندانشان را متمدن جلوه می دهند و ناخود آگاه به تو القا خواهند کرد که تو « هیچ چیز» نیستی و «همه» آنجاست.
« چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید»
و در این برهه از زمان، چشمان پاک و تیزبین توست که وظیفه ی دیده بانی این انقلاب را بر عهده دارد. پس چشمانت را پاک بدار و خواب را به آنها راه مده، که هشیاری تو، عرصه را بر راهزنان این انقلاب تنگ کرده و آنان را از دست یازیدن به آن ناامید خواهد کرد. چه آنکه اگر افسران جوان در خواب غفلت فرو روند، دیگر از سربازان این جنگ چه انتظاری می توان داشت؟
و در این راه، امام، شهدا و آرمان های انقلاب را فراموش مکن و بر روی اصول، استقامت بورز که مقاومت فرهنگ شهداست و ما نیز دانشجوی دانشگاه انقلابیم که استادی آن غیر از امام، شهدا و مولای دلشکسته مان شایسته ی دیگری نیست.
« ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا هم اگر پر شود از جور یزید
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم»