با کسب اجازه از شیخ اجل که فرمود:
"شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبــــــــــح باز باشد"
و همچنین کسب اجازه از سیامک ظریفی کاینچنین سرود:
"شب گشنگان مفلس چه شبــی دراز باشد
که شکم به قار و قورش چو نوای جاز باشد"
به بهانه پایان دوره کارشناسی! و خداحافظی ظاهری با دانشگاه و با عذرخواهی از تمامی دانشجویان ساکن خوابگاه به دلیل عدم درک کامل حقیر از زندگی خوابگاهی و اشاره گذرا به آن از روی خاطرات تعریف شده توسط دوستان. تقدیم به سید مصطفی حسینی، سعید ظهوریان، رضا قصابانی، ابراهیم راعی، مرتضی آذرین و تک تک دوستان دانشجوی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین
من مانده ام با یک جهان اندوه درد دلم را پاس می داری؟
یا قفل دل را بسته بگذارم لبریز درد و رنج بسیاری
از شعله های آتش جاری بر صفحه های سبز رخساری
تا چشم های خیره ی مردی بر شعله های زرد تکراری
دردی شبیه دیدن فردی اندوهگین در خواب و بیداری
رنجی شبیه مرگ فرزندی شاعر مگر تو مردم آزاری؟!
بگذار خوش باشیم و آسوده زاینجا برو! حس بدی داری!
افکار تو پوسیده و خشکند شاعر برو دکتر، تو بیماری!
...اینجا دگر سنگ صبوری نیست تا بشنود حرف مرا باری
گوشی بدهکار دل من نیست شاعر مگر از ما طلبکاری؟!
آری! طلب دارم نگاهت را اما همیشه تو گرفتاری
سرگرم دنیایی که پوشالی ست غافل ز همراهان اجباری
من با تو معنایی دگر دارم بی مشتری پوچ است بازاری!
تحفه ای برای سرزمین پاکم!
پراچان سرزمین باستان است تمام خشت هایش داستان است
بزرگی خفته در آبادی ما غمش بنهفته اندر شادی ما
بزرگی کز تبار آفتاب است «محمد» نام و پور بوتراب است
پراچان! سرزمین کودکی ها هوایت آرزوی رودکی ها
هزاران یار عاشق پیشه داری هزاران رود و صدها بیشه داری
کسانی که در آن گرد و غبارند هوای تازه ات را دوست دارند
پراچان! مهد عالم پرور من مزار و زادگاه سرور من
نیایم خفته اندر سینه ی توست درون سینه ی بی کینه ی توست
جوانان برومندت کجا رفت؟ شهید آبرومندت کجا رفت؟
که باور می کند خاموشی تو نزول شوق و بازیگوشی تو
کهنسالان تو را در یاد دارند ز خاموشی تو فریاد دارند
ز جا برخیز! طرحی نو در انداز! به بندرگاه عزت لنگر انداز
بناز ای مهد من بر نام پاکت به آن آزادگان دربند خاکت
به آن یوسفعلی، سلطانعلی ها امان الله ها و مهرعلی ها
نسیم دلکشت جان را جلا داد مؤذن بر بلندی این صلا داد
که برخیزید هنگام نماز است در رحمت به روی خلق باز است
وضو با آب پاکت دلنشین است نمازم روی خاکت اینچنین است
دو رکعت عشق می خوانم شکسته برای خالق دلهای خسته
چو فارغ گشتم از یاد خداوند تأمل کرده ام ثانیه ای چند
دعایم عزت و آزادی توست هم آزادی و هم آبادی توست
رجوع روزهای پرفروغ است زمین خالی از ننگ و دروغ است
دعایم حفظ نام و آبروهاست پراچان سرزمین آرزوهاست!